در اصطلاح کارخانه ها، کارگری که پس از چند ساعت کار، چند ساعت تعطیل دارد و ازاین رو کار او گاهی به اول روز و گاهی از نیمه به بعد و گاهی اول شب و گاهی از نیمه به بعد است. (یادداشت مؤلف)
در اصطلاح کارخانه ها، کارگری که پس از چند ساعت کار، چند ساعت تعطیل دارد و ازاین رو کار او گاهی به اول روز و گاهی از نیمه به بعد و گاهی اول شب و گاهی از نیمه به بعد است. (یادداشت مؤلف)
جائی که در آن بارگاه افراخته باشند. نوبتگه. (ناظم الاطباء) : یکی هفته به نوبت گاه خسرو روان می کرد هر دم تحفه ای نو. نظامی. نهادش بر بساط نوبتی گاه به نوبت گاه خویش آمد دگر راه. نظامی. ، جای نوبتیان. کشیک خانه: همه لشکر به خدمت سر نهادند به نوبتگاه فرمان ایستادند. نظامی. طرفداران ز سقسین تا سمرقند به نوبتگاه درگاهش کمربند. نظامی. ، نقاره خانه و جائی که در آن نوبت می نوازند و موزگان می زنند. نوبتگه. (ناظم الاطباء) ، زندان. بندی خانه. (آنندراج)
جائی که در آن بارگاه افراخته باشند. نوبتگه. (ناظم الاطباء) : یکی هفته به نوبت گاه خسرو روان می کرد هر دم تحفه ای نو. نظامی. نهادش بر بساط نوبتی گاه به نوبت گاه خویش آمد دگر راه. نظامی. ، جای نوبتیان. کشیک خانه: همه لشکر به خدمت سر نهادند به نوبتگاه فرمان ایستادند. نظامی. طرفداران ز سقسین تا سمرقند به نوبتگاه درگاهش کمربند. نظامی. ، نقاره خانه و جائی که در آن نوبت می نوازند و موزگان می زنند. نوبتگه. (ناظم الاطباء) ، زندان. بندی خانه. (آنندراج)
نکوکار، نیک کردار، نکورفتار: همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار چنان کجا نبود نیکخواه چون بدخواه ... فرخی، آن خدای خوب کار بردبار هدیه ها را می دهد در انتظار، مولوی، خوب کاران او چو کشت کنند گاو در خرمن بهشت کنند، اوحدی
نکوکار، نیک کردار، نکورفتار: همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار چنان کجا نبود نیکخواه چون بدخواه ... فرخی، آن خدای خوب کار بردبار هدیه ها را می دهد در انتظار، مولوی، خوب کاران او چو کشت کنند گاو در خرمن بهشت کنند، اوحدی
دربان بارگاه و خیمۀ بزرگ. (ناظم الاطباء). نگهبان خیمه. (آنندراج). پاسبان. محافظ. نگهبان. کشیکچی: درآوردشان نوبتی دار شاه قفائی ز خون سرخ و روئی سیاه. نظامی (از آنندراج). هر آن موری که یابد بر درش بار سلیمانیش باید نوبتی دار. نظامی. زهی سرخیل سرهنگان اسرار سخن را تا قیامت نوبتی دار. نظامی. ، زندان بان، رئیس نقاره چیان. (ناظم الاطباء)
دربان بارگاه و خیمۀ بزرگ. (ناظم الاطباء). نگهبان خیمه. (آنندراج). پاسبان. محافظ. نگهبان. کشیکچی: درآوردشان نوبتی دار شاه قفائی ز خون سرخ و روئی سیاه. نظامی (از آنندراج). هر آن موری که یابد بر درش بار سلیمانیش باید نوبتی دار. نظامی. زهی سرخیل سرهنگان اسرار سخن را تا قیامت نوبتی دار. نظامی. ، زندان بان، رئیس نقاره چیان. (ناظم الاطباء)
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
کشیکچی. گارد خاص. (یادداشت مؤلف). نوبه دار. نوبتی دار. رجوع به نوبتی دار شود: به شب با هر کدام که او را بایستی بر آن منظر بخفتی و در زیر منظر نوبت داران بخفتند، قضا را نوبت داری را نظر در این کنیزک آمده بود. (اسکندرنامه نسخۀ خطی). بیامد تا سراپردۀ شاه، هیچ کس در آنجا نبود الا دو مرد نوبت دار. (اسکندرنامه). خادمان و نوبت داران شاه را خبر کردند. (اسکندرنامه)
توبه کننده. تائب. توبه دار. نادم و پشیمان از گناه. (ناظم الاطباء) : آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن. سعدی. من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل، دیوانه باشم گر کنم. حافظ. من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بود. حافظ. شرابی که از یمن او توبه کار ز بند تقید شود رستگار. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
توبه کننده. تائب. توبه دار. نادم و پشیمان از گناه. (ناظم الاطباء) : آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن. سعدی. من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل، دیوانه باشم گر کنم. حافظ. من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بود. حافظ. شرابی که از یمن او توبه کار ز بند تقید شود رستگار. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود